زنگ انشا. تلاش اولم

من خیس دلتنگی ام اما کوچه آبی احساست را گم کرده ام مسیر عاشقی ات را یادم نیست…. حالا نمی دانم تو مرا انتظار می کشی یا من تو را؟!!! زنگ انشا. تلاش اولم...

صبح شده. گلوم درد میکنه. و دیشب بدون مسواک خوابیدم. تازگیا به یه مهارت جدید رسیدم. به اکثر بدخلقیای مامان بزرگ میخندم. چیزی که قبلا روحمو جریحه دار میکرد الان بی اثره روم.

دارم به این فکر میکنم که واقعا باید بشینم سر جزوه های خیاطی؟

با این تفکر: که بادا بادو هر چی شد من از خودم ممنونم که تا تهش رفتم. 

امروز آلودگیه. باید بمونم خونه. اگه شد حمام برم. و اگه شد صورتمو اصلاح کنم. 

دلم برای رستا تنگ خواهد شد... 

زنگ انشا. تلاش اولم...

بهم میگه کوتاه شده ی اسمت چیه؟ عاری؟

میگم عارف

میگه عارف بلنده

میگم رِف

و این چنین ما را رف صدا میزند

زنگ انشا. تلاش اولم...

کمبود یه آدمو تو زندگیم حس میکنم. کسی که وقتی میخوام تهدیدش کنم بگم : موهامو کوتاه میکنما!

 

زنگ انشا. تلاش اولم...

داشتم صحبتای ریچارد فاینمن رو میخوندم. نوته بود که پدرش خیلی تاثیر زیادی روی تربیت علمیش داشتند و بسیاااار از شخصیت پدرش خوشم اومد. منتها یه جایی تو صحبتای فاینمن به دلم نچسبید اونم جایی بود که گفته ب زنگ انشا. تلاش اولم...ادامه مطلب

یه سری آهنگ بی کلام مشتی جستممممممممممم برای صبحام که گیج خوابمممم. هندزفیریمم جستم! دیگه دیر پاشدن تعطیل از فردا هشت بیدار میشیم!

دلم میخواد امروز ساعات ممتد کتاب بخونم و ساعات ممتد دیگر را برم بدوم. البته هنوز در گیر تمیز کاریم! زین پس باید تغییرات انجام بدیممممممم

زنگ انشا. تلاش اولم...

یهو ذوقم گرفت اینجا بنویسم. همه اشم به خاطر آهنگ فقط با تو عشقم شادمهره. هعییی اید باد آن روزگاران که وقتی این آهنگو گوش میدادم یاد مسعود می افتادم و حس میکردم تمام احساسم به اونه تو این آهنگ نهفته اس زنگ انشا. تلاش اولم...ادامه مطلب

خاله چند روزه بیمارستانن. امروز گفته بودند چرا کسی برا من گل نمیاره؟ دختر خاله و پسرخاله ام اومدند دنبالم رفتیم بازار گل و براشون یه دسته گل رز و زنبوری دست کردم بردند بیمارستان. نمیدونم دوست خواهند داشت یا نه. اما حس جالبیه

اینکه کسی احساس نیاز به گل داشته باشه!

 

زنگ انشا. تلاش اولم...

هنوزم ژولیدم. اما بلند میشم. هنوزم غمگینم از رفتارای فاطمه اما بایستی رهاش کنم. یعنی بپذیرمش. که هست. که همین حوالیه. این غم وجود داره اما من با وجود این غم باید بلند شم. 

زنگ انشا. تلاش اولم...

مثه وقتی که مدت ها طراحی نکردم و مداد دست میگیرم باید اول دستمو گرم کنم

باید یکم بنویسم تا نوشتن یادم نرفته

از چیزای کوچیک و بزرگ

از لبخند شیرینم وقتی احسان برا تولدم گوشی میخره

از ناراحتیم بابت اینکه هنوز شیوا باهام تماس نگرفته و راستش کمی نگرانم

از بهت و حیرتی که نمیتونم هضمش کنم و معده درد گرفتم

معده درد عصبی

در من یه اتفاق بزرگ در حال شکل گرفتنه

شاید به راحتی مسعود از دستم بده...

زنگ انشا. تلاش اولم...